۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

خوشه ی غم توی دلم زده جوونه

خیلی غمگینم
نه اهل ژست روشنفکری گرفتنم که بگویم از محمد اصفهانی بدم میاید و اصولا اپرا دوست دارم و در ایران محمد نوری را می پسندم
نه آنقدر نژادپرست که رشتی بودنش دلیل دوست داشتنم باشد
نه عاشقی دلسوخته بودم که بنشینم با ترانه هایش زار زار بگریم
و نه حتی موسیقی شناسی بودم که صدایش و هماهنگ با نت خواندنش و تکنیکش را مد نظر قرار بدهم
اما دوستش داشتم. با حزن زیبای صدایش زندگی می کردم، با ترانه هایش اوج می گرفتم و خستگی زندگی روزمره را در تلاطم امواج موسیقاییش حل می کردم. محمد نوری همیشه بازسازی ذهنی من بود. طنین صدایش تک تک سلولهای بدنم را می لرزاند و نو می کرد.

۳ نظر:

  1. من این ماه ها آنقدر غمگینم که حتی مرگ عزیزی نیز ضربه ای بهم نمی زند چون غمگین تر از این نمی توان بود...

    پاسخحذف
  2. سلام
    اون روزا که شما تهران بودی و مراسم استاد نوری هم بودی همون روزا منم اومده بودم تو اون مراسم نبودم من اومده بودم بیشتر برای دیدن محمود دولت آبادی و نمایشگاه پرتره های یارتا یاران از ایشون شاید این کار برای خیلیا مفهومی نداشته باشه ولی برای من داشت جمعه روز تولد محمود دولت آبادی خالق کلیدر بود نیمه ی مرداد روز نوروز بل و خب من نتونستم دومیش رو که یه آیین و یه افتخار برای من بود رو برای رسیدن به یکی از آرزو های این چند سال اخیرم از دست بدم اومدم و دیدمتون و بقیه رو نوروز بل برگزار نشد اما من افتخار می کنم به این مردم به این فرهنگ به این حفظ اصالتمون ناراحت نیستم که اون مراسمو از دست دادم چون می تونم بگم با افتخار که برای گیلک بودنم ارزشی بسیار قائل بودم ارزشی شاید مثل ارزشی که محمد نوری برای ایرانی بودنش قائل بود

    پاسخحذف
  3. ما براي پرسيدن نام گلي ناشناس چه سفر ها كرده ايم...

    پاسخحذف