۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

گاهی

گاهي اوقات پيش مي آيد که آنقدر حرف براي گفتن دارم و کلمات چنان پر سرعت از درون ذهنم رژه مي روند که فرصت نوشتنشان را نمي يابم. دوست دارم بنويسمشان و نگه شان دارم چون وقتي نگاه مي کنم مي بينم ايده هايي خوبي از بينشان مي توان بيرون کشيد اما نمي دانم چرا اينقدر زود از يادم مي روند. اين روزها از آن روزهاست که بايد بگويم اما مجالي نيست براي نوشتن يا گوشي براي شنيدن. اما چند نکته ي کوچک را تنها مي نويسم که يادم بماند
* يادم باشد با بچه ها قرار بگذاريم نوروز بل سال آينده را در شهر خودمان جشن بگيريم هم استقبال بيشتر خواهد بود و هم به عمومي تر شدنش کمک مي کنيم
* يادم باشد اينبار خواستم به تماشاي تاتر بروم اول پوسترش را و حاميانش را خوب نگاه کنم. نکند از آن دسته کارهاي سفارشي باشد که آدمهاي مشهور هم گاهي انجام مي دهند و بيننده بايد تمام مدت نمايش را حرص بخورد
* يادم باشد در ملا عام و خاص روزه خواري نکنم ديگر
* يادم باشد بعضي ها اصولا حرف مي زنند که حرف زده باشند نبايد زياد توجه کرد
* يادم باشد .............. يادم نمي آيد ديگر چه چيزي بايد يادم باشد مگر اينکه دوست داشته باشم يکي را گاهي ...!!!

۱ نظر:

  1. باشد
    ولی این هم یادت باشد
    که همش زندگیه دیگه
    به قول بچه ها گفتنی: "این نیز بگذرد"

    پاسخحذف