۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

آواز قو

آواز قو نام یکی از داستانهای کوتاه چخوف است. وقتی شنیدم قرار است اجرای آن چند روزی روی پرده باشد بسیار لذت بردم. برای من که حجم وسیعی از مطالعات داستانیم را ادبیات روسیه و مخصوصا داستانهای کوتاه چخوف و گوگول و ... تشکیل می دهد(توضیح اینکه من در مجموع زیاد با ادبیات داستانی عجین نیستم و هر از چند گاهی سری به آن می زنم حال خودتان حجم وسیعی از این مقدار اندک را فرض کنید) دیدن یکی از آنها بر روی سن تاتر می توانست اتفاق خوشایندی باشد. کارگردان کشانی نامی بود از اهالی اصفهان که خود بازی هم می کرد گریم هم کار خودش بود همچنین طراحی صحنه و لباس و .... کل عوامل کار به شهادت بروشور سه نفر بودند که من مطمئنم یک نام در آن میان تنها به دلیل روابط قرار گرفته بود و بجز کشانی تنها فرد تقریبا موثر در کار بازیگری بود به نام اسفندمنز که تمام بازیش این بود که روی صحنه بصورت خمیده بایستد و البته گاهی هم بنشیند و زمانی که کشانی مشغول گفتن مونولوگ های به زعم خودش اعجاب انگیز و هنرمندانه است به او زل بزند و دستهایش را به هم بمالد و گاهی هم دیالوگ های کوتاه یا حرکاتی از او سر بزند که معلوم است هیچ اعتقادی به آنها ندارد و به واسطه ی متن یا اصرار کارگردان مجبور به این اداها شده است.
در مجموع اجرای خوبی از کار در نیامده بود اما نکات مثبتی هم داشت. اولاً تنها عملی بود که در این حوالی به مناسبت روز تاتر انجام می گرفت. ثانیاً گروه بصورت خصوصی اداره می شد و برای تمرین و اجرا کمکی از جایی دریافت نکرده بود که می توانست نوید بخش تاتر خصوصی در ایران باشد. ثالثاً برای مردمی که کمتر تاتر دیده اند می توانست شروع خوبی باشد برای آمدن به سالن های تاتر مزید بر اینکه استقبال تقریباً خوبی از این کار شده بود و اکثراً از اجرا راضی هم بودن. و من همچنان به توفیق تاتر در این مملکت امیدوارم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر