۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

استعدادهای درخشان، قطعه‌ی چند؟ ردیف چند؟

رضا امیر خانی عزیز بار دیگر نوشته است اما اینبار مرثیه ایست بر روزگاران خوش سمپادی مان! پس از خواندنش اشک در چشمانش جمع شد و ناخودآگاه به یاد مرثیه ای که فردوسی عزیز برای کشورم سروده بود افتادم. اینان روزگاری مام میهن را نابود کردند و اینبار خانه مان را. دیگر باید به مرثیه هایی که برای خانه و خانمانمان نوشته می شوند خو بگیریم.

در این خاک زرخیز ایران زمین — نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود — وز آن کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان — گنه بود آزار کس پیششان

همه بنده ناب یزدان پاک — همه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر در پدر آریایی نژاد — ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنگ بود — گدایی در این بوم و بر ننگ بود

کجا رفت آن دانش و هوش ما — که شد مهر میهن فراموش ما

که انداخت آتش در این بوستان — کز آن سوخت جان و دل دوستان

چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟ — خرد را فکندیم این سان ز کار

نبود این چنین کشور و دین ما — کجا رفت آیین دیرین ما؟

به یزدان که این کشور آباد بود — همه جای مردان آزاد بود

در این کشور آزادگی ارز داشت — کشاورز خود خانه و مرز داشت

گرانمایه بود آنکه بودی دبیر — گرامی بد آنکس که بودی دلیر

نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت — نه بیگانه جایی در این خانه داشت

از آنروز دشمن بما چیره گشت — که ما را روان و خرد تیره گشت

از آنروز این خانه ویرانه شد — که نان آورش مرد بیگانه شد

چو ناکس به ده کدخدایی کند — کشاورز باید گدایی کند

به یزدان که گر ما خرد داشتیم — کجا این سر انجام بد داشتیم؟!

بسوزد در آتش گرت جان و تن — به از زندگی کردن و زیستن

اگر مایه زندگی بندگی است — دو صد باره مردن به از زندگی است

بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم — برون سر از این بار ننگ آوریم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر