« سر آمد کنون قصه ی یزدگرد/ به ماه سپندارمذ روز ارد
ز هجرت شده پنج هشتاد بار/ که پیوستم این نامه شاهوار»
این دو بیت از شاهنامه سبب شده اند تا با اندکی تامل به تاریخ پایان سرایش شاهنامه پی ببریم. بر این مبنا فردوسی پایان سرایش شاهنامه را روزارد از ماه سپندارمذ و آن هم زمانی که هشت دوره ی پنج ساله از هجرت گذشته است اعلام می کند. با چند توضیح کوچک، این تاریخ نمود روشن تری برای ما می یابد:
1) ماه سپندارمذ دوازدهمین ماه از ماههای باستانی ایران است که امروزه به شکل مختصر شده ی اسفند خوانده می شود. اسامی این ماه ها به ترتیب عبارتند از: فروشی، اشاوهیشتا، هئورتات، تشتر، امرتات، خشتره وئیره، مترا، اپام، آتر، دئنه، وهمن، سپندارمذ
2) ایرانیان باستان برای هر روز از ماه نامی مقدس در نظر گرفته بودند که ریشه در اعتقادات و آیین های آنان داشت. در این نوع گاهشماری روز بیست و پنجم از هر ماه را ارد می نامیدند.
3) در گاهشماری باستانی ایرانیان هر ماه دارای سی روز بوده است که دوازده ماه در مجموع سیصد و شصت روز از سال را می ساخته اند و پنج روز اضافه به عنوان بهیزک یا پنجه دزدیده شده به نام گاتهای اوستا نامگذاری می شده است.
4) در تقویم کنونی ایران زمین شش ماه اول سال سی و یک روزه محاسبه م شوند لذا روز ارد یا بیست و پنجم اسفند ماه برابر خواهد بود با روز شانزدهم اسفند ماه کنونی
5) در زمان سرایش شاهنامه ی فردوسی حساب سال بر مبنای سال قمری و مبدا آن نیز هجرت پیامبر بوده است. با توجه به اینکه فردوسی نیز هجرت را مبنای محاسبه ی سال قرار داده است باید سال را قمری محاسبه کنیم.
6) سال چهارصد (پنج ضربدر هشتاد) هجری قمری با احتساب کمبود طول سال قمری نسبت به خورشیدی و محاسبه ی کبیسه ها برابر با سال سیصد و هشتاد و هشت هجری خورشیدی می شود.
با کنار هم قرار دادن ملاحظات بالا به تاریخ نوزدهم اسفند سال سیصد و هشتاد و هشت هجری خورشیدی می رسیم که با یک حساب سر انگشتی می توان دریافت که نوزدهم اسفند ماه امسال برابر با هزارمین سالگرد پایان سرایش شاهنامه ی فردوسی است. همین مساله سبب شده است تا یونسکو هزاره ی فردوسی را به عنوان یکی از رویدادهای مهم فرهنگی جهان در سال 2010 به تصویب برساند کاری که متاسفانه در زادگاه او و در رابطه با سال 1388 انجام نشد.
اهمیت شاهنامه ی فردوسی در زبان فارسی بر کسی پوشیده نیست اما یک مساله ذهن بسیاری از دوستداران فردوسی را می آزارد. پیشتر در نقد شاهنامه ی جنیدی چند خطی در این باب نوشته بودم و اکنون از زاویه ی دیگری ان را مختصراً مورد بررسی قرار می دهم. این دلخوری چیزی نیست جز افسانه ی سرایش شاهنامه ی فردوسی به سبب دریافت هدیه از محمود غزنوی . می گویند محمود به دنبال فردی برای به نظم کشیدن داستان شاهان باستان می گشته است و فردوسی این کار را می پذیرد و محمود نیز می پذیرد که به ازای هر بیت یک دینار بدهد و عهد می شکند و به جای دینار درهم می دهد و.... همانطور که گفته شد سال پایان سرایش شاهنامه 400 هجریست و می دانیم که فردوسی سی تا سی و چنج سال از عمرش را صرف سرایش آن کرده است:
« سی و پنج سال از سرای سپنج/ بسی رنج بردم به امید گنج »
« بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی »
بنا بر این آغاز سرایش شاهنامه باید حدود سال 365 – 370 بوده باشد و این در حالیست که دوران سلطنت محمود از 389 تا 421 هجری است یعنی حداقل 19 سال پس از آغاز سرایش شاهنامه. از سوی دیگر تولد فردوسی را حدود 329 هجری می دانند یعنی در زمان پایان یافتن شاهنامه او بیش از هفتاد سال سن داشته است. با توجه به امکانات آن زمان بسیار بعید به نظر می رسد که فردوسی هفتاد و چند ساله شاهنامه به بغل بزند و مسیر هزار کیلومتری توس تا غزنین را به امید سیم و زر بپیماید و بعد نا امید به وطن بازگردد و در نکوهش محمود شعر بگوید و چه و چه !!! فردوسی که از ملاکین دیار خود بود و در جوانی باغ و کشتزار را برای سرایش شاهنامه رها کرده بود و هر چه داشت به پای گردآوری شاهنامه خرج کرده بود حال در پیری چنان مفلس و بی هویت شده است که به بهانه ی دریافت چند سکه ماه ها راه بپیماید، ستایش نامه بنویسد، چاپلوسی کند و با آنکه می داند شاهنامه سراسر نکوهش ترکان (با آذری ها اشتباه نشود. ترکان مردمانی چینی تبار ساکن شرق ایران بوده اند.) است آن را به پادشاهی ترک هدیه کند، غریب و باور نکردنی است.
البته این احتمال نیز وجود دارد که نسخه ای از شاهنامه به همراه چند بیت افزوده به همراه پیکی به دربار محمود فرستاده شده باشد تا از حمایت های معنوی و بعضاً مالی بهره گیرد و گسترش یابد اما بی جواب باز گشته باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر